تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
*************************************************************************
جواب شعر سیب
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدی
باغبان از پی تو تند دوید
و نمی دانستی
باغبان باغچه ی همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم تا که با خنده ی خود
پاسخ عشق تو را
خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به اندام من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت برو
چون نمی خواست که بر خاطره بسپارد
گریه ی تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
حیرت و بغض نگاه تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چه می شد اگر خانه ی کوچک ما سیب نداشت...
**************************************************************************
برگرفته از وبلاگ سکوت تنهایی http://mehrabani.mihanblog.com/