-
صحبت با خدا
شنبه 2 تیرماه سال 1386 20:48
.a امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از منتشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای...
-
سهراب سپهری
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 08:19
اهل کاشانم روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم ، بهتر از برگ درخت. دوستانی ، بهتر از آب روان. و خدایی که در این نزدیکی است: لای این شب بوها، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب، روی قانون گیاه. من مسلمانم. قبله ام یک گل سرخ. جانمازم چشمه، مهرم نور. دشت سجاده من. من وضو با تپش پنجره ها می...
-
زندگی نوشیدن قهوه است
دوشنبه 30 مردادماه سال 1385 11:59
گروهی از فارغ التحصیلان پس از گذشت چند سال و تشکیل زندگی و رسیدن به موقعیت های خوب کاری و اجتماعی طبق قرار قبلی به دیدن یکی از اساتید مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعی آن ها خیلی زود به گله و شکایت از استرس های ناشی از کار و زندگی کشیده شد . استاد برای پذیرایی از میهمانان به آشپزخانه رفت و با یک قوری قهوه و تعدادی از...
-
Paradox of Our Times
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 14:07
مغایرتهای زمان ما Today we have bigger houses and smaller families; more conveniences, but less time ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر ******************************* we have more degrees, but less common sense; more knowledge, but less judgment مدارک تحصیلی بالاتر اما...
-
یا فاطمه
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1385 08:49
-
آسایشگاه معلولین امام رضا
شنبه 3 تیرماه سال 1385 09:41
-
آسایشگاه
شنبه 3 تیرماه سال 1385 08:59
-
سیب
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 08:48
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما سیب...
-
اطلاعات لطفا
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 15:17
وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم. هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده. قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمی رسید ولی هر وقت که مادرم تلفنی حرف می زد می ایستادم و گوش می کردم و لذت می بردم. بعد از مدتی کشف کردم که موجود عجیبی در این...
-
پیله پروانه
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 08:33
یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد . سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد . آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد...
-
با توام ای سهراب
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 13:10
با توام ای سهراب ای به پاکی چون آب ، یادته گفتی بهم ،تا شقایق زنده است ،زندگی باید کرد. نیستی سهراب که ببینی که شقایق هم مرد ، دیگه با چی کسی رو دلخوش کرد؟ یادته گفتی بهم ،اومدی سراغ من،نرم و آهسته بیا ،که مبادا ترکی برداره چینی نازک تنهایی تو،اومدم آهسته نرمتر از یک پر قو، خسته از دوری راه ،خسته و چشم به راه. یادته...
-
کودک
شنبه 20 خردادماه سال 1385 09:28
-
کوچه
شنبه 20 خردادماه سال 1385 09:05
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
شقایق
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 07:59
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از...
-
شبی
شنبه 13 خردادماه سال 1385 15:44
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم تو در پاسخ به آبی ترین تمنای دلم گفتی دلم حیران وسرگردان چشمانیست رویایی ومن تنها برای...
-
تا که بودیم ...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 18:41
-
از خدا دور مشو
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 13:40
از حادثه جهان زاینده مترس از هر چه رسد چو نیست پاینده مترس این یک دم عمر را غنیمت می دان از رفته میندیش و از آینده مترس ای دل تو به هر خیال مغرور مشو پروانه صفت کشته هر نور مشو تا خود,بینی,تو از خدا مانی دور نزدیکتر آی و از خدا دور مشو خواجه عبدالله انصاری
-
گاه ...
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 14:55
گاه انسان باید در سختی باشد ... تا به دیگری دست یاری دهد گاه انسان باید با بدبخت رو به رو شود ... تا هدفش را بهتر بشناسد گاه به طوفان نیاز است ... تا قدر آرامش را بداند گاه باید به او آسیب رسد ... تا با احساس تر شود گاه باید در شک و تردید باشد ... تا به دیگری اعتماد کند گاه باید در گوشه ای تنها بماند ... تا واقعیت...
-
سخن نخست
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 14:26
صحبت از پژمردن یک برگ نیست فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست فرض کن جنگل بیابان بود در روز نخست در کویری سوت و کور در بیابان مردمی با این مصیبت ها صبور صحبت از مرگ محبت مرگ عشق گفتگو از مرگ انسانیت است فریدون مشیری
-
به نام خدا
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 14:16
به نام خدایی که می داند بنده اویم حال آنکه من فراموش کرده ام او خدای من است ... به نام خدایی که بی نیاز از من است و مرا به سوی خویش می خواند حال آنکه من محتاج اویم و هرگز صدایش نمی کنم ... به نام خدایی که نخوانده اجابتم می کند ، حال آنکه او بارها مرا خوانده و دعوتش را بی پاسخ گذاشته ام ... به نام خدایی که با من آنچنان...